اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

بعدکنکور

فکر میکردم کنکور تموم شه بیام اینجاو بنویسم حسابی

اما هیچی اونجوری که میخواستم پیش نرفته

حتی گردشم نرفتیم:(

سفرم به یزدم افتاد به هفته دیگه

کنکور نسبتا خوبی بود

اما من بازم با حواس پرتی کلیشو خراب کردم

نیستوخوندم هست کمو خوندم زیاد

فکر میکردم بد ندادم

اما حالا میبینم 1سریا میگم درصدامون همه بالای 50

با این اوصاف فکر کنم منم جزو سیاهی لشگرای کنکور بودم

منکه درصدنگرفتم،گفتم بزار کلیدای سنجش بیاد بعد

تاهفته دیگه درصدامم معلوم میشه

اما باز تموم نمیشه

باید بشینم بازم بخونم وبکشمو کارکنم که اگه مجاز شدم

اسکیسمو (ازمون مرحله دومو) خوب بدم

که خیلی مهمه

این از این

حالا ازاونطرف مامانم افتاده بجون زندگی

میگه چندماهه دارم مردمو رد میکنم

1سریاشونم منتظرن دیگه باید بیان

فکر کن صبح جمعه که از کنکوراومدم

مامانم میگه خانم فلانی زنگ زده

که امروز دیگه کنکور دخترتون تموم شده

ما کی خدمت برسیم

خلاصه که مامانم خونه تکونی راه انداخته

احتمالا اینروزام قرار مهمون نهم بیاد

مهمون هشتم اینجا ثبت نکردم راستی

1اقا پسر معمار با 3تا خواهر متخصص

دوسشون نداشتمو مامان تو اشناییت گذاشت بیان

خدارو شکر اونام رفتن دیگه زنگ نزدنو نپسندیدن

این مدت همه اینقد واسم خواب دیدن که ازدواج کردم

نمیدونم چرا اینقدهمه منتظرن من برم

پریشبا رفتیم کیف بخریم

با خواهریو شوهرخواهری رفتیم کیفیو که قبلا دیده بودیم بخریم

1کیف ساده ای که چرمهو خیلیم خوشگل نیس

فقط ادم میگه حداقل داری پول میدی پرم خریدی

شوهر خواهری چشمش افتاد به 1کیف دیگه

گفت وای این خیلی محشره اینو بخر

بهش میگم اخه اون زنونس نگین مگین داره

برگشت بهم میگه مگه تو سیبیل داری؟؟؟؟؟!!

خب توهم فوقش 4،5ماه دیگه به این کیف احتیاج پیدا میکنی

میگم چی؟؟؟؟!!!!!

میگم حالا 4،5سال دیگه 1چیزی

اون پرروام میگه مگه میخوایم ترشیتو بندازیم

خلاصه من موندم تو کف اقوام

که همه حی تاکید میکنن چرا ازدواج نمیکنی

بابا به یکی بگو بله و خلاص کن همرو

احتمالا من زیادی جا تنگ کردمو باید رژیم بگیرم

مثل اینکه 4شنبه رفتم استخر

3تا خانوم گیر دادن شماره خونتونو بده

اصلا میخواستم بشینم گریه کنم

دورم حلقه زده بودن میگفتن تا نگی ما امروز ولت نمیکنیم

خواهری میگه اونا چه پرروهایی بودن که تو همچین جایی دختر پسندیدن

خلاصه که باز پروژه مهمونای خاص داره شروع میشه

راستی خواستگارای جدیدیم بهشون اضافه شدن

دیروز یکی زنگ زده بود پسرش سوپرمارکت داشت

مامان منم خیلی شیک گفت دخترم گفته نه

والا بخدا اون شغل ازاد حسابیارو راه ندادیم

حالا ......................................

وای خدایا من کلافه شدم

اگه قراره یکی بیاد که من بپسندمش زودتر بیاد

من حوصله این مسخره بازیارو ندارم





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد