بهم میگه براارشد میخونی؟ میگم نبابا
میگه پس چی؟می گم دارم برا کاراماده میشم
میگه آزمون داره؟ میگم تقریبا (مهندس پنبه ای منظورم بودا)
می خنده و با کنایه میگه
بابات میخواد بذارتت سرکار؟ میگم نبابا
میگه پس چی؟میگم اینهمه مهندس٬یکی ازآشناها
میگه اول و اخرش یعنی بابات دیگه
میگم اتفاقا هرچی بهش میگم امروزو فردامیکنه
انگاردوست نداره برم سرکار
میگه چه جالب و میزاره میره
واقعا تصورات آدما در مورد آدم چقدر جالبه ها