اوضاع روحی داغونه
سفر فردام هیچی شد
امروز مهندس ب بعد 2ماه گفت نه
بهمین راحتی
سرم به شدت میدرده
چندوقته باز سردرد خرکیا شروع شده
احتمالا فردا صبح باز چشام بادکنکه
از زندگی خسته شدم
نه بخاطر نه امروز
نه چند روزیه حال و روزم اینه
بدتر از همه درد اینجاست که
کسیم نیست سنگ صبور باشه
همش به این فکر میکنم اگریکی بود
شاید زندگی به این تلخی نبود
شاید با وجودش تلخیارو میشد تحمل کرد
شاید اینقد پشتت بود که حس کنی میتونی تلخیارونابود کنی
شاید ...............................................