باید بگم
تولد امسالم از اون تولداس که
اصلا خاطره انگیز نیست
مطمئنا سالای بعد هیچیش یادم نمیمونه
جز این دل گرفتگی که از صبح تو دلمه
امروزم 1روزی بود که سرتاسرش
دل من بیقرار بود
بیقراره بیقرار
و کسیم نبود ارومش کنه
عصر نازی اومد خونمون
واسم 1سفال کار دست اورده
با3تا رز آبی خوشمل
اما حتی اومدنه نازیم اروم نکرد ای دلو
بیخیال
چند ساعت دیگه 20 مرداده لعنتیم تموم میشه
و میره پی کارش
و من پا میزارم تو 25 سالگی
هیچ بعید نیست سال دیگه همین موقع هم من تو جایگاهی که الان هستم باشم
هیچ چیز از این دنیا و صاحبش بعید نیست