اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اخرش...

اخرش رامم کرد.  

 

بعداز۱سال و۸ماه بالاخره جوجو خانوم  

راضی شدن برن پیش پیشی خانشون  

دادوبیدادای نصف شب پیشی  

اونم با اس ام اس کار خودشوکرد. 

مامان همیشه میگه تونمیتونی نه بشوی 

اینبارم بالاخره بله روازمامان بابا گرفتمو  ..... 

روزقبل سرپیداکردن بلیط کلی درگیری داشتیم 

امااخرش بلیط اتوبوس پیداشد 

زنگ زدم به پیشی 

شروع کرده سوال پیچم کردن

که چه ساعتی راه میوفتی

چه ساعتی میرسی 

کجاپیادت میکنن 

حی من زنگ میزدم تعاونی 

حی زنگ میزدم پیشی 

تااخرقرارشد باماشینای ترمینال ارژاتین برم 

باکلی دردسربلیط ارژانتین پیداکردیم 

ازاونطرفم پیشی رفته بود برا  

فرداشبش برام بلیط برگشت خریده بود 

واقعابهم ثابت کرد مدیرخوبیه 

خلاصه من بایدشب ساعت ۱۰ سوارماشین میشدم 

صبحم ساعت ۵ میرسیدم 

اما هرچی به شب نزدیک میشدیم من سست تر میشدم 

دلم میخواست به پیشی بگم نمیام 

اما نمیشد,پشیمونی فایده نداشت 

بالاخره دلوزدم بدریا وتصمیم رفتن گرفتم 

البته اگه کمک خیلی خیلی بزرگه ناجی نبود 

شایدجورنمیشد 

اخرش جوجوخانوم باکلی استرس ونگرانی 

سواراتوبوس شد 

نمیدونم اونشب شب قشنگی بود یا نه 

اما ...................... 

صبح ساعت 5:15 بودکه رسیدم 

به پیشی اس دادم که من رسیدم 

میدونستم به این زودی نمیاد 

قرارمون برا ساعت 6:30 بود 

 منم تووقت مونده رفتم تو نمازخونه و..... 

6گذشته بودکه  

پیشی زنگید که کجایی جوجو؟ 

من دارم میام اماده باش 

حدودای 6:30بودکه جوجوخانوم سوارماشین پیشی شد  

تا۹ پیش پیشی بودم 

۹ من رفتم نمایشگاه اون رفت بکاراش برسه 

ساعت ۱بود که اومد دنبالم 

بودن با پیشی و دوس داشتم 

تا شب ساعت ۹باهم بودیم 

تاوقتی من سوار ماشین شدم 

اونروز ۱روز بیاد ماندنی شد برام 

۱۷ اردیبهشت 

دوسش دارم اینروزو 

اینروزو دوس دارم چون یاداور پیشیه 

پیشی خان اینروزو بخاطر شما دوس دارم 

میفهمید؟؟