اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

پانزدهمین مهمون

4شنبه پانزدهمین مهمونم اومد خونمون

مدتها بود کسی نیمده بود

حوصله توضیح ندارم اما می نویسم تا یادم نره

پسره متولد 60 بود انگار

لیسانس حسابداری

فروشگاه وسایل بهداشتی ساختمون داشت

بعدشم 4تا بچه بودن

بعدشم اومدنو رفتن

1مامان و 1دختر

ساده بودن تقریبا

خیلی زود رفتن

احتمالا ما مورد پسندشون نبودیم دیگه

چون تا این ساعت دیگه نزنگیدن

خیلی وقت بود خونمون خواستگار نزنگیده بود

3شنبه هفته پیش هم خونه دخترعمه جان مراسم بود

خاله شوهردختر عمه بندرو پسندیده بود برای شازدشون

پسره دیپلم داشت و بساز بفروش بود

به اونم گفتیم نه

دیروزم یکی زنگید پسرشون 58 بود

یعنی 10سال فاصله سنی

بنظرمن بد نیست

اما مامانم گفت خیلی فاصله سنی

پسره فوق برق داشت و شرکت نفتی بود

این ازگزارش خواستگارا

بعد اینا باید بگم من 13 و 15تیر

ازمون مرحله 2یعنی عملی واسه ارشد دارم

وای من هیچی کار نکردم

واسم دعاکنید

لطفا خیلی زیاد واسم دعا کنید


امروز بعد مدتها بالاخره خودمو راضی کردم

خیلی وقت بود حماقتی نکرده بودم

نمیدونم کار امروز حماقت بود یا نه

اما رفتم دفترشون

رفتم ببینم کاریکه ازم میخواست باهاش انجام بدم چیه

کاره خوبی بود

شاید باهاشون همکاری کنم

اما واقعیت نمیدونم کار درستی هست یا نه