اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

خسته از این سن

حالم خیلی بده و باز پناه اوردم به اینجا

اینروزا دلم میخواد از زندگی فرار کنم

زندگیم شده خواستگارای قدو نیم قد که همه به سلیقه خانواده پسندیده یا رد میشن

و انگار نه انگار که اون ادم قراره بشه شریک زندگی من

نشستن مقابل این پسرا سخته

سخت ترش اینه که خندون از اتاق با پسره بیای بیرون اما با گفتن این بدردمانمیخوره ی مامانت خنده رو لبات خشک بشه

سخت ترش این باشه که حال جنگ و دعوا نداشته باشیو بگی من کسیو میخوام که از نظرخانوادمم مورد پسند باشه

تا 1عمر با نیش نگاهش نکنن

خوشبحال دختراییکه که عاشق میشنو همه هم و غمشون میشه رسیدن به اون 1نفر

کاش منم عاشق یکی میشدمو برا رسیدن بهش تلاش میکردم

نه اینکه مجبور باشم ......

میدونی حس گندیه وقتی خواستگارارزخونتون میره و تو احساس شکستگی میکنی و میای تو اتاقتو زار میزنی

اما هیچ کس نباشه بگخ دوست ندارم اشکاتو ببینم گریه نکن

هیچ کس نباشه ارومت کنه

مامان و بابات فکر نکنن به سردخترمون چی میاد هربار

و تازه مامان ادم هی بگه ما چه گناهی کردیم ما هم قدر تو اذیت میشیم

دلم خیلی گرفته

از دیشب تاحالا فقط تو خواب اشک نریختم

گریم بند نمیاد

خسته شدم از اینهمه خواستگارقدو نیم قد که هیچ کدوم سهم من نیستن

دلم سهممو از زندگی میخواد

دیگه از تنها بودن بریدم

دلم میخواد  شوهر کنم

دیگه برام مهم نیست طرف کیه و چیه

باهاش خوشبخت میشم یا نه

دلم میخواد  خلاص بشم

اما تو این روزا که من حسم اینه خانوادم سختگیریاشون بیشتر شده

همشون میگن عجله ای نداریم

نمیدونم چکارکنم

توروخدا دغاکنید من خلاص بشم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد