اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

کاش ......

وبلاگشوبازکردم 

میخونم٬میخونم٬میخونم 

نمیفهمم کی صورتم خیس میشه 

تمام وجودم سرشار ازحسرت میشه وعطش 

یاداین میفتم که چقددلم براحرمش تنگ شده 

خرداد مشهدبودما٬اما.............. 

دلم مشهدتنهایی میخواد 

من باشمو امام رضا 

بشینم کنارش تا جاییکه جاداره باش دردودل کنمو 

 ارومو سبک ازپیشش بیام بیرونو........... 

وای خدایاااا کاش میشد 

میدونم که نمیشه 

اما بجاش 

تمام سعیمومیکنم فرداشب برم پیش خواهرش 

امیدوارم که بشه تنهابرمو.................. 

 

قراره تا شنبه کارمو به ۱جایی برسونمو براش میل کنم 

 میدونم نه منو قبول داره نه کارمو  

اما راهنماییاش خیلی خوبه و دقیق  

میخوام از راهنماییاش استفاده کنم  

پس همه چیزباشه برای بعد اتمام پایان نامه  

فعلا وقت کاروکمک ویادگیریه  

اونم از ۱معمار کامل  

خدایی خودمونیما  

معمارا همشون دوس داشتنین  

حتی من ؛)

بغض داره خفم میکنه 

کاش خفه میشدم تموم میشد 

نمیگم اونو میخوام نه 

چون وقتیم که مثلا بود من همیشه تنهابودم 

این تنهاییس که داره خفم میکنه 

اینکه ..................... 

پیشی امروز یادم کرد 

اما هیچ عکس العملی نشون ندادم 

پیشی هنوزم دوست دارما میدونستی؟ 

اون پیشیو دوس دارم که مال خودم بود 

اون پیشی که کسی ازم نگرفته بودش 

اون پیشی که اینقد دس دس کردم تا ازم گرفتنش 

اون پیشی که حتی حاضرنشدم ببینمش تا وقتی .......... 

نمیدونستم قراره بشه تمام فکر و ذکرم 

نمیدونستم قرار بخاطرش اینجوری بریزم بهم 

نمیدونستم تا چشم بهم بزنم ....... 

 خدایا چرا این راههاروجلو پای بنده هات میزاری 

همش برا اینکه بهشون بگی بندکیتو نمیکنن مثل ادم؟  

همش برا اینکه بهشون بگی هیچی نیستن؟ 

همش برااینکه روشونو کم کنی؟ 

خدایا همش امتحانه؟ 

خدایا اگراینجوری باشه که من رد شدم 

با ۱دنیا رو سیاهی و ........... 

اخیش ..................... 

بازم شکرت خدایا... 

بازم شکرت........ 

.....

 

 تمامی مزرعه کافر صدایش میزدند  

 

گل  افتابگردان  کوچکی را که  عاشق باران  شده بود.... 

 

 

 

حسرت

دیروز هرچی دلش خواست بهم گفت تاشایدعقلم بیادسرجاش 

تا بلکه دل ازش بکنم و نجات پیداکنم 

گفت و گفت و گفت ............. 

حرفاش داغونم کرد 

تمام صورتمو خیس اشک کرده بود 

از۱ طرف خورد شدن خودم 

از ۱طرف توهیناش به اون ... 

گذاشتم بگه هرچی میخواد 

اونم گفتو بخیال خودش مراعاتمم کرده بود 

برااینکه روی خودمو خودشو کم کنم گفتم اینکارومیکنم 

اون رهگذری بیش نبود وشایدم حتی دیگه باش حرفم نزنم 

اما حرفاش به این زودیا یادم نمیره و ................

حرفاش کار خودشو تا حدودی کرد 

ازدیروز تصمیم گرفتم دیگه جواب پیشیو ندم  

جوابشوندادم و ۱اس هم براش فرستادم که .... 

اونم عکس العملی نشون ندادو ........... 

هرچند که بعیدنیست تا چندروز دیگه 

یادم بره ودلتنگی کارخودشوبکنه 

فقط امیدوارم این اتفاق نیفتاده 

سعی میکنم سرخودموگرم کنم 

کلاس زبان٬ورزش٬مهمونی٬..... 

فقط نگران کارای پایان نامم 

کسیم نیست که ........ 

حالم خوب نیست 

صبح باشگاه بودم 

منم که اصلا به ورزش عادت ندارم 

کمردرد کردم بدجور 

اما بدتراز کمردردم اینکه از توداغونم 

داغون به تمام معنا 

فکرکن که تمام زندگیت بشه ۱نفر 

اما اون ۱نفر هیچی 

تو زندگیش هیچ جایی نداشته باشی 

فقط حسرت و حسرت و حسرت

متنفرم

 

از هرچی مرد متنفرم. 

 

 

 

  چقد دلم گرفته 

  چقد همه چیز تلخه 

  چقد همزبون نداشتن بده 

  چقد بد که نمیشه همه چیزو بهمه گفت 

  چقد بد که نفهمنتو فقط در بارت نظر بدن 

  چقد بد که مجبوری با همون ادما زندگی کنی  

  چقد بد که همونا توتمام مراحل زندگیت دخالت میکنن

  چقد بد که حتی اختیار وتوانایی جداشدن ازشونم نداری 

  جدیدا حس میکنم هیچیم مال خودم نیست 

  حتی زمانمم مال خودم نیست وبا بقیه باید قسمتش کنم 

  اخرشم بشنوم که برنامه ریزی نداری و تمام زندگیت به معطلی میگذره 

  و حتی یکیم نباشه که مشوقت باشه واروم به جلو هلت بده 

  وای که چقدهمه چی بده ه ه ه ه 

  تااخرمهر باید پایان نامموتحویل بدم 

   اما عمرااماده نمیشه 

  ۵ شنبه پیشی کارامودیدو ازم قول گرفت تا ۱ شنبه امادش کنم 

  اما پیشی کیلو چند 

  من هیچ جای زندگیشم نیستم 

  از۵ شنبه حتی صداشم نشنیدم 

  همین داغونم کرده 

  امروزم که میشد بحرفیم کارمون قایم موشک شده بود 

  هربار که بهم زنگیدیم نشد بحرفیم 

  لعنتیو دوس دارم  

  ازهمه بیشتر 

  فکرکن اگرپیشی مشوق من بودچی میشدد 

  اما فعلا که نیست٬فعلا که هیچکی نیست   

  پایان ناممم تمدیدمیشه 

پای همه غرغراییم که قرار بشنوم مثل ۱مرد ایستادم 

زهی خیال باطل

نمیدونم باز نوشتنم درسته یا نه 

خیلی وقت نبودم 

اما امشب هوایی شدم بنویسم 

بیام بنویسم که بازم زودقضاوت کردم 

که بکم پست قبل همش زهی خیال باطل بوده 

۵شنبه اینجابود 

تواین ۱سال وخورده ای خیلی روزااینجابوده 

وتمام مدتاییکه اینجاست وپیشمه من رو ابرام 

۵شنبه این هفته هم ۱روزخاص بود 

هر روزیکه اون توش باشه ۱روز خاص 

یادم همیشه با شنیدن همچین حرفایی از اینورواونور فقط پوزخند میزدم 

اما حالا نمیفهمم چی شدخ که منم گرفتارش شدم 

هیچوقت فکرنمیکردم ۱روزی اینقد یکیودوس داشته باشم 

اما ازاون بدتراینکه اون ۱ نفر مال منم نباشه وصاحب داشته باشه  

اما قانون طبیعت که ازعرچی بترسی و بدت بیاد بسرت میاد 

لعنت به این قانونایکه ادموگرفتارمیکنه وبعدشم دست وپای ادمومیبنده 

 

 

پی نوشت:نوشتنم درهمین حدبود 

کوتاه وبی مقدمه وبی پایان وحتی بی معنی