امروز باز درد 1زخم قدیمی چشمامو خیس کرد
دفترم و دارم خیره خیره به مانیتور نگاه میکنم
عکسشه
عکسشونه
تو پیج ف ی س ب و ک ش
کنارهم نشستن
درحالی که ...........
نمیخوام خودمو جای اون تصور کنم
اما اونو کنارخودم تصور میکنم
تو قلبم 1چیزی تیر میکشه
دلم میخواد بهش بگم دلتنگشم
اما میدونم هیچ فایده ای نخواهد داشت
پس سکوت میکنم
و قطره قطره اشکای زیر چشممو پاک میکنم
و دلم برا بهارخودم میسوزه که
با عشق به این ادم وارد فصل خزون شد