اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

تموم شد

همه چی تموم شد 

اگه عادت بود تموم شد

اگه هوس بود تموم شد 

 اگه عشق بود تموم شد  

امروز صبح ,۱۱ تیر ۸۹ ,بعد از ۱سال و ۹ماه 

صبح زنگید.خواب بودم 

توخواب وبیداری عقلم دستورداد نباید جواب بدم 

۲باراین اتفاق افتاد 

بار اخرگوشیو برداشتم 

الو 

سلام 

پیشی اینقد عصبانی بود که ......... 

هرچی خواست گفت 

و من .... 

تا اخرساکت بودم 

قرار شد تموم کنیم 

اون میگفت 

و من حرفامو همراه بغضم قورت میدادم 

رسید به اخرش 

در جواب خداحافظش فقط تونستم بگم خداحافظ 

با زدن دکمه قرمز بغضم ترکید 

بغضم ترکیده بود 

زبونم باز شده بود 

 اما پیشی نبود که باش حرف بزنم 

بهش اس دادم  

کاش اقلا این زنگونمیزدیو کم صداتر میرفتی 

اس داده اینجوری بهتره تو راحتتر میشی 

امیدوارم اونیو که میخوای پیداکنی 

بهش گفتم .................. 

مخم پره. پره پره پر 

اره من مقصر بودم 

دیروز مامان اینا برگشتن خونه 

ازرفتنشون حالم خیلی بد بود 

دلم میخواست با یکی بحرفم اروم شم 

به پیشی پناه بردم 

اما جواب اس نداد 

تلمم ریجکت کرد 

بهش گفتم الام میخوام بحرفیم همین الان 

بهم اس داد خرنشو الان نه 

بهش میگم بهت احتیاج دارم 

میگه خیلی خستم نمیتونم بیام بیرون تا بحرفیم 

داشتم میترکیدم 

منم بهش اس دادم لطفا منو فراموشم کن 

خودم خواستم 

اره خودم خواستم 

در هر حال تموم شده 

دیگه پیشی نیست 

من موندم با ۱دنیا خاطره ی ........ 

امیدوارم هرجا هست سالم و خوش باشه 

میدونم نمیتونم فراموشش کنم 

میدونم شده اسطوره من 

اماراهی نیست 

راهی نیست 

پس ................... 

برام دعا کنید که زودتر با این قضیه کنار بیام 

ستاره خانوم دنبال ۱راه برا دور شدن از این همه وابستگی بودی 

حالا وقتشه 

خودتو نشون بده.

روز پدر

امروز با بابا صحبت کردم 

هرکاری کردم روزشو بهش تبریک بگم نشد 

من امسال روز مادرم به مامان تبریک نگفتم 

پس حق ندارم روز پدرم به باباتبریک بگم 

من امسال ۱ دختر بد نامهربون بودم 

اره میدونم 

احتیاجی نیست توام بگی 

اما اینجا اشکال نداره جبران کنم 

بابایی خیلی دوست دارم 

امروز وقتی بام حرف زدی  

وقتی داشتی تهدیدم میکردی عشق کردم 

دوست دارم بابا 

باباییاتو دوس دارم 

دوست دارم کاراتو بابایی 

و اما مامانی درسته یکم دیر شده 

اما الان میگم روزت مبارک 

لنگه مامانو بابام هیچ جا پیدا نمیشه 

میدونم 

همه فهمیدن 

اما من بدم 

ببخشیدم بابته بدیام 

مامانی بابته همه مهربونیات مرسی 

دوست دارم ۱عالمه  

مرسی بابته همه چیز 

مرسیییییی 

 

میترسم

دوس دارم بنویسم 

اما نمیدونم باید از کجا شروع کنم 

نمیدونم چجوری باید یگم حرفای دلمو 

چند ماه دیگه میشه ۲سال که  

با پیشی اشنا شدم 

۲سال دوستی 

باید به جرات بگم بدجور بهش وابسته شدم 

نبودنش عذاب اوره برام 

حتی فکرنبودنشم اذیتم میکنه 

اما سرانجام ما جز جدایی نیست 

روز بروز دارم باش صمیمیتر میشم 

دارم وابسته تر میشم  

داره برام عزیزتر میشه 

روز بروز زندگیم بدون اون داره سختتر میشه 

اشتباهام بخاطرش زیادتر میشه 

... 

... 

.... 

اما نمیدونم کی میخوام استوپ کنم 

از بیشترجلو رفتن میترسم 

اما راهه استوپ کردنم بلد نیستم 

 تمامه سعیمو میکنم که برنجونمش 

دعوامون بشه 

عصبانیش کنم 

ازش دور بشم 

اما اون سره جای قبلیش میمونه 

باهم قهر میکنیم 

اما من هزار بار به خودم بدوبیراه میگم

جلوی خودمومیگیرم که کاری نکم 

اما اون اس میده 

مگه میشه اون اس بده من جواب ندم 

پس باز همه چی شروع میشه 

افکارم مغشوشه 

دلم براش ۱ذره شده 

اما نمیخوام ببینمش 

عقلم میگه نباید ببینیش 

اما دلم داره پرپر میزنه برا دیدنش 

اما مگه ممکنه عقل حریفه دل بشه؟ 

بهش پیشنهاد میدم همو ببینم 

اما بعدش پشیمون میشم 

کاش میشد مال هم بشیم 

اما حالا که نمیشه راهه حل چیه؟ 

میترسم 

میترسم م  

از اخرش میترسم 

کاش یکی بود راهنماییم کنه.