اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

باز شده.

دمدمای غروب بود 

گوشیم زنگ خورد,نازی بود,رفتم توحیاط جواب بدم 

اشفته بود 

بهم گفت جوجو اسم اقای .... چی بود؟ 

گفتم .....      گفت فامیلیش دقیق چی بود؟  گفتم ......  گفت مطمنی؟ 

گفتم اره چطورمگه؟     گفت اخه دمه دره مغازش حجله گذاشتن 

گفتم چی؟؟؟!!!!!! 

گفتم فکرکنم برادرش چیزیش شده 

تلوقطع کردم زنگ زدم خونه,مامان صداش گرفته بود 

به مامان میگم مامان اقای .... چیزیش شده؟ 

مامان بابغض وبا عصبانیت میگه کی بتوگفته؟؟؟ 

میگم یکی گفته مامان عصبانی میگه کی میگم نازی 

مامان مظلوم میگه اره 

میگم مامان چی شده؟؟!!!!!! 

میگه فوت کرده میگم چطوری میگه تصادف کرده 

دستام میلرزن,باورم نمیشه,همه وجودم ناباوریه 

میگم مامان کی کجا ؟؟؟؟!!!!!!!!!

مامان برام توضیح میده 

حالم بده 

یادم میفته اخرین باریکه خونه بودم,باشوهره خواهرجونی داشتیم دربارش میحرفیدیم 

میخواستیم بریم توفروشگاهشون من مخالفت کردم 

حالامامان میگه تصادف کرده,میگه دیشب توبیمارستان همه چی تموم شده  

مامان گریش میفته 

حاله خواهرجونیو میپرسم,مامان میگه ازصبح اونجابوده الان اومده خونمون. 

میگه خانمش نمیزاشته خواهرجونی تنهاش بزاره  

ازمامان میخوام با خواهری بحرفم,اماخواهری قبول نمیکنه 

مامان سفارش میکنه 

سفارشای مامان بدترم کرد 

زار زار گریه میکردم,یادتمامه صحنه هایی میفتادم که باهم بودیم  

اخه مگه میشه؟مگه ممکنه؟ 

اقای .... 

1جونه تقریبا30ساله بود,شاد,سرحال,شوخ طبع که1دخترکوچولوی 6ساله داره 

تاشب دسته خودم نبوداشک میریختم ناخوداگاه 

شب وقتی رفتم توتختم براخواب تازه اوله حال خرابیه من بود 

اهنگ توگوشم پخش میشد 

خاطرات جلوی چشمم زنده میشد 

اشکام روگونه هام میلغزید 

نمیتونستم چشاموببندم 

وای خدای من 

امشب نی نی ومامانش چی میکشن؟ 

مامان میگفت حاله خانمش خیلی بدبوده 

میگفت...... 

وای خدایا 

امشب,تنهایی سرما وحشت  

امشب تنهایی اشک غم غصه ترس  

چندباراحتیاج به هوای ازادپیدا کردم رفتم توحیاط 

چندبارصورتموشستم 

اما فایده نداشت 

چشام بازم اشک داشت 

تا5بیداربودم نفهمیدم چطورخوابم رفت  

صبح ساعت 7بودصدام کردن 

چشام بازنمیشد,نتونستم برم کلاس  

هنوزباورم نمیشد 

الانم که 1هفته گذشته هنوزم باورندارم  

اما ادم بایدقبول کنه 

اما اخه حکمته خداچیه که 1زن وبچه رو تنهاکرد؟ 

که 1جون و............................. 

نمیدونم 

خوشحالم که خونه نبودم وگرنه نمیدونستم چجوری میشدم 

بعده 1هفته بالاخره قفله دهنم بازشد  

امیدوارم روحش شادباشه 

متنه پره عیب ونقضه منم ببخشید,عجله ای بود.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
یه بدهکار دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:28 http://bedehkary.blogsky.com

سلام.....زیبا ..نغز و پر معنی نوشتی .........خدایش رحمت کند.........

سلام.خوش اومدید
ممنونم.

فرداد سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:44 http://ww.zorostriyan.blogfa.com

خدایش بیا مرزد.دیگه پیمونش پرشده بود.
سلام روزهای خوب برا شما وخانوادتون آرزومندم.

سلام
متشکرم.
پسره خوب چرا وبت باز نمیشه؟

شنبلیله بانوووووووووو سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 23:01

تسلیت میگم عزیزم

ممنون خانمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد