اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

خسته ام

کاممان تلخ است بدجور 

خستم 

روحم خستس 

خستم ازاین زندگی 

خستم ازادمای دوروبرم 

دلم قد۱دنیا ازمامان بابام گرفته 

دوس دارم ازخونه بزارم برم 

اما کجا؟پیش کی؟ 

هیچکی نیست  

اگرم کسی حاضربشه 

هزینه سنگینی ازم میخواد 

هزینه ای که دیگه نمیشه بدستش اورد 

اگرپرداختش کنی 

هزینه ای که ریشه دروجودت داره 

پس مجبوری بخاطرریشه هاتم که مونده 

بشینی و بسازی 

درست مثل زنیکه نجابت به خرج میده و 

فقط بخاطر اینکه 

بالباسی جزلباس سفید حق بیرون اومدن 

ازخونه شوهرو نداره 

میسازه با شوهری که ...........  

گاهی وقتا به خودم میگم بیخیال اینده 

به هر اشغالی که درحال حاضر پاپیش گذاشته 

بگو بله و خلاص کن خودتو 

اما ته دلم میدونم این خلاصی نیس 

این ازچاله افتادن تو چاهه 

نمیدونم شایدم چاه بهترباشه 

بنظرت چاه بهترنیس؟ 

تواتاقمم 

مامان داره باتلفن حرف میزنه 

بازم سوژه داریم 

درست وقتی تو فکرچاهی سروکلش پیداشده 

چاهی که همه میگن خوبه جزمن 

استدلالمم اینکه طرف معماری خونده 

من زن معمار نمیشم 

اره من زن معمار نمیشم 

خودم معمارم بسمه 

عشقم معمار بود بسمه 

دیگه نمیخوام م م م م م م  

خستم٬خیلی خستم 

ودرحسرت ۱لحظه ارامش خیال 

چرامرگ دست ماادما نیست؟ 

فکرکنم مرگ تنهاراه رسیدن به ارامشه 

هرچندکه مامان همیشه مسخرم میکنه 

میگه فکرکردی تو بعداز مرگ به ارامش میرسی؟ 

نه جونم ازاین خبرانیست 

شایدم مامان راس میگه 

دلم میخوادبنویسم 

هنوزوهنوزوهنوز 

اما ............

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد