اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

قضیه داداشی

داداشی ۱۱سالشه و کلاس اول راهنمایی 

راستش امروزامتحان میان ترم زبان داشت 

دیشب من داشتم ازش میپرسیدمو اینا 

فهمیدم هیچی بلد نیست 

حقم داشت 

معلم نمیدونم چی بهش بگم 

برداشته برداشته فقط حروف کوچیک انگلیسیوبه اینا یادداده 

بعدم۱نمونه سوال بهشون داده بود که توش ازشون اونارم میخواست 

منو بگی عصبانی 

داداشیو که هرشب ۱۱ میخوابه دیشب تا ۱۲.۳۰بیدارنگه داشتم 

همش یاد مجیدمیوفتادم 

یادتونه ازمعلم ریاضیش میترسیدهمرو یادش میرفت 

داداشیم همینجوری شده بود 

ومن داشتم ازغصه وعصبانیت میمردم 

اخرشم بهش گفتم پاشوبرو بخواب 

فردا با ۱نمره زیر ۱۰ میای خونه 

مبارکت باشه 

منم فردامیام مدرست 

حالا مامان بابا عصبانی تر ازمن 

اصلا ۱داستانی بود 

طفلک ظهرمیگفت دیشب از غصه تا ۲و۳ خوابم نبرده 

اما امتحانشو خوب داده بود انگار 

منم صبح رفتم مدرسش 

میخواستم تکلیف خودمونو بدونم 

یامشکل از داداشی ماست یا از مدرسه

اخرشم مدیراحمق درست جواب نداد فقط گفت

عادی بوده شمام بهش سخت نگیرید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد