اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

دخترکوچولو بابا

همه دارن بهم اعتراض میکنن 

که هرچی فارغ البال گذراندی دیگه بس است 

که هرچی چشم بسته به همه گفتی قصد ازواج ندارم بس است  

که هرچی خودت رو دختر کوچولوی خونه دونستی دیگه بس است 

که دیگر وقتش شده به زندگی جدی نگاه کنی 

که دیگر وقتش شده به همراه زندگیت فکر کنی 

که دیگر وقتش شده محک بزنی و بعد نفیش کنی 

که دیگر وقتش شده حتی برای تمرین هم که شده 

بنشینی مقابل طرف و شروع کنی به صحبت درباره اینده 

بنشینی مقابل طرف و درباره اینده ات صحبت کنی 

بنشینی مقابل طرف ودرباره اینده مشترکتان صحبت کنی 

بنشینی مقابل طرف واجازه دهی براندازت کند 

بنشینی مقابل طرف وباشرم براندازش کنی 

بنشینی مقابل طرف وتوجنس شوی و اون خریدار 

بنشینی مقابل طرف واو جنس شود و تو خریدار  

و تو هراسناکی از این اتفاق 

و دلیلش را هم نمیدانی 

و نمیدانی تو باداشتن تجربه برخورد با پسر ازچه هراسناکی  

و نمیدانی باید چه بگویی 

و نمیدانی باید چه کنی 

و لبریز از سوالی از همه 

 مامانی نباید بخندم ؟ خواهری نباید حاضر جوابی کنم؟ مامانی میاد تو اتاق خودم؟مامانی اونشب قراره کیا بیان اینجا؟خواهری شوهر توام میاد؟مامانی .....؟مامانی ......؟ مامانی ......؟  

و لبریز از ترسی 

ترس از اینکه باز سادگیت مار دستت دهد 

ترس از اینکه طرف را بپسندی 

ترس از اینکه قضیه جدی شود 

ترس از اینکه ندانی باید چه جوابی بدهی 

ترس از اینکه ....................................... 

نمیخواهم 

من میخواهم همان دختر کوچولوی بابا بمونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد