اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

176

ظهر پسر عموم از اون سر دنیا بهم پی ام داد

چند باری قصد حرف زدن باهم داشتیم اما نشده بود 

امروز خودش پیشقدم شد 

حرف زدن با پسر عمویی که تو دوران بچگی بخیال خودش تو زنش بودی جالبه

خل و چل تک و تنها پاشده رفته استرالیا

خیلی وقت بود باهاش حرف نزذه بودم

راستش وقتی ایرانم بود زیاد باش نمیحرفیدم

از ادماییکه یخورده تحویلشون میگیری زیادی بات صمیمی میشن خوشم نمیاد

این احساس و نسبت به پسرای فامیل بیشتر دارم

یادمه 1زمانی به هیچکدومشون سلام نمیکردم

بابا همیشه کیف میکرد که اینقد محلشون نمیزارم

اما مامانم حرص میخورد که بابا،پسر عمته سلام کنی چت میشه ؟

اما من گوش نمیکردم،نه اینکه چشم تو چشم شیمو سلام نکنما

از گیرشون در میرفتم که نخوام سلام کنم

راستش جز این پسر عموم هیچکدومشون بمنم نمیخوردنا

و باید بگم همشون 1دل نه صد دل عاشق خواهریمون بودن

اما من بازم تحویلشون میگرفتم

خلاصه که این پسرعمو هم وقتی رفت شنیدیم یکی از دختر عمه هارو میخواسته

پس فکر به منی در کار نبوده

خلاصه که امروز کلی باهم خندیدیم

اونم گیر داده بود چرا تصویر نمیدی

چرا دوربینت روشن نیست

بهش میگم چون هنوز تو تختمم

میگه خب منم تو تختممم

مگه چه بدییی داره؟

مگه میخوای بری عروسی که اینو میگی

بعدشم گیر داده به فیس بوک که ادرستو بده

پیچاندیمشان

القصه که از ظهر داره پی ام میده

الان پی ام داده بود رفتم خونه دوستم

بهش میپم چه خوب،مهمونیم میری؟

میگه تو دوست نداری ? 

فکر کردم منظورش اینه که مگه تو دوستی نداری که بری خونش خب منم دارم

بهش میگم میشه؟

میگه برم خونه؟؟؟

اگر دوست نداری پاشم برم

بهش میگم بمن چه؟؟

بهت خوش بگذره

جدیدا نمیدونم چرا اینجوری شدم

مشکل از منه که بقیه رفتارشون عجیبه دیگه

شاید حرف زدن مثل ادم یادم رفته  

شاید خنگ شدمو منظورارو نمیفهمم 

شاید همه چیو به بد برداشت میکنم

شاید غرورم نسبت به قبل کم شده

شاید خیلی چیزا برام عادی شده

شاید ................................

هرچی هست،میدونم که 1جای کارم میلنگه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد