اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

186

باز اومدم خونه و حس کارم پریده

اعصابم همش خورده

همش با مامان حرفم میشه

دلم برا بچه ها تنگ شده

برا کار کردن دسته جمعی

پشیمونم که چرا زود اومدم

جالب اینجاس که خودشون میگن بیا

اونوقت مامان امشب میگه کی بت گفت بیای

تو که میدونستی اینجا کار نمیکنی

میخواستی همونجا بمونی

اینجور وقتا دلم بدجور میگیره

از اینکه بحرفشون گوش دادمو اخرش ...

دیشب کلی گریه کردم

دلم یکی و میخواست که باش حرف بزنم

اما کسی نبود

و این عصبیم کرده بود

هرچند که امروزم با کسی حرف نزدم

اما کاریش نمیشه کرد دیگه

باید ساخت

نگران کارمم

روز هزار بار به خودم لعنت میفرستم

که چرا تو این خراب شده کسی و نمیشناسم

که برم پیشش برا کارم

عمرا هم حاضر نیستم به پنبه ای یا بقیشون رو بزنم

وای چه خوب میشد اگر دراکولا میومد اینجا و میدیدمش

اونوقت میتونستم به اون بگم

یعنی ۱شنبه میاد؟؟؟

یعنی مامان میزاره من برم ببینمش؟؟؟

وای خدای من سرم داره میترکه

نمیدونم بدلیل عاذت به کافئینه

یا بدلیل بافت موهامه

یا ...................


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد