اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

مهناز

امروز تهران بودیم 

بهشت زهرا 

رفته بودیم عروسی پسر عموم 

خودش میگفت عروسیمه 

اخه زنش لباس سفید پوشیده بود 

اما پسرعموم لباسش سیاه بود 

سیاهه سیاهه سیاه 

بازم پسرعمو عزادار شد 

اینبار عزاداره همه کسش 

عزاداره کسی که6سال میخواستش 

بعد 6سال رضایت دادن 

عزاداره کسی که 3ماه مال خودش بود 

هنوز لبخند موفقیت رولباشون بود 

که روزگار باز شروع کرد به بازی کردن باهاشون 

دردای مهناز شروع شد 

پشتبند اون تشخیص بیماری 

اونم از نوع نادرش 

پشتبند اون شروع درمان 

پشتبند اون تغییرات ظاهری 

پشتبند اون عمل  

پشتبند اون بیمارستان 

پشتبند اون عمل 

پشتبند اون باز بیمارستان 

کمی بهبودی 

کمی امید واهی 

باز بیمارستان 

باز عمل 

باز بیمارستان بیمارستان بیمارستان 

و اخر همه اینها مراسم عروسی که 

تو بهشت زهرا گرفته شد 

لباس عروسی تکراریه که همه 1روزی تنشون میکنن 

و خونه ای تنگ و تاریک زیر خروارها خاک 

و 1عروس تنها 

و 1داماد تنها 

و دل خون جفتشون 

اره پسر عمو بازم داغدار شده 

قبلنم داغدار شده بود 

وقتی 3سالش بود باباش رفته بود 

وقتی 15سالش بود مامانش رفت 

اونم با 1بیماریه نادر 

بعدش تنها داداشش رفت استرالیا 

اون موند و خودش و خودش و خودش 

بعدشم یکم امیدوار شد که 1همراه همیشگی پیدا کرده 

اما حالا اون همراهم تنهاش گذاشته و رفته  

بازم با 1بیماریه نادر 

بازم تکرار گذشته 

یعنی پسر عمو میتونه اینهمه دردو فراموش کنه؟ 

یعنی پسر عمو اینهمه طاقت داره؟؟؟ 

یعنی پسر عمو اینهمه صبر داره؟؟؟؟ 

میگفتن تو این 2سال نشده پسرعمو بره دیدنه زنشو دسته گل نبرده باشه 

کم چیزی نیستا،بری پیش کسی که گاهی حتی بهوشم نیست 

اما حتما براش دسته گل ببری 

حکمت کارای خدا چیه؟؟؟ 

پسر عم این ماهای اخر میگفت به مهناز گفتم حس میکنم 

از قدم بد من بوده که تو اینجوری شدی 

عید به بابام میگفت عمو به مهناز گفتم 

مهناز من تورو بزور از خدا و بابات گرفتم 

شاید اگه من از زندگیت برم بیرون تو خوب بشی 

به اینهمه مردیش غبطه میخورم 

به اینهمه صبر و تحملش 

پسر عمو امروز خودش نمیتونست راه بره 

تو اوج جونی رسی به مرحله ای که باید زیر بغلشو بگیرن و..... 

خدایا خودت بهش صبر بده  

خدایا خودت امشبو برا مهناز اسون کن

خدایا خودت ببخشو بیامرزش 

مهناز دختر گلی بود   

بقول پسر عمو فرشته بود

همه امروز بیشتر دلشون برا همین میسوخت 

که باز 1خوب دیگه پر کشید

بقول خواهرش مهناز با پهلوی پاره شده مرده  

مثل حضرت زهرا که تو جونی با پهلوی شکسته شهید شد

خدایا خودت با حضرت زهرا محشورش کن 

امین یا رب العالمین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد