اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

دومین بار

یادمه ترم مهر امسال بود رفتم دانشگاه 

نمایشگاه کتاب بود 

اونروزواونجا ۱دفترچه خیلی قشنگ خریدم برا ثبت شبه امروزهایی 

اما همچنان خالیه 

امروز برا بار دوم ما میزبان نوع خاصی از مهمان بودیم 

اوهوم مهمان خاصی که من اصلا خوش ندارم پایشان به خانمان باز شود 

از اینکه مثل ۱جنس جلوی کسی ظاهر بشم بدم میاد 

از اینکه مثل خریدار نگاهم کند بدم میاد 

به مامان میگم دیگه دوس ندارم کسیو راه بدیم 

خواهری میگه تا همین حالاشم مامان اشتباه کرده بحرف تو گوش داده 

از این خبرا نیست 

بابا خب من بدم میاد 

اصن وقتی از خونمون میرن افسرده میشن 

نمیدونم چرا 

مخصوصا که امروز سوتی دادم بدجور 

یعنی بدرقمه سوتی دادم 

نمیدونم چی شد که اینحرفو زدم 

اما بد سوتی بود 

میدونی چیش گاهی ازارم میده 

اینکه پسندیده نشی 

ادم ۱جورایی انگار .....نمیدونم 

همه چیش بده 

از اول تا اخرش 

مخصوصا وقتی کسی نیست 

که از این مهمانا دلشوره بدلش ببیفته 

که دلداریت بده که ............. 

حالم خرابه بدجور 

دلم گرفته کسیم نیست باهاش دردل کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد