داره میره عراق
با ۲تا مهندس دیگه
نمیخوام بره
من نمیدونم این پروزه هارو از کجا گیر میاره
تا شنبه هم که برنمیگرده
کم تنها بودم تنهاترم میشم
دلم میخواد برم یزد
اما دلم میخواد ۱جوری برم که ...
میگم بیرون بودیم
میگه کجا ؟
میگم خرید
میگه خرید چی؟
میگم لباس
میگه برا چی ؟
میگم عصرونه
میگه قراره مهمون بیاد ؟
میگم اره
میگه همون خواهرا که گفتی؟
میگم نه مامانم به اونا اجازه نداد
میگه چرا ؟
میگم شغلش ازاد بود
میگه ایشا... اینام که بیان نمیشه
حرصی شده بدجور
دیشبم شنیده بود عصبی شده بود
میگفت ۱دفعه شک بهم وارد شده
انگار یادم رفته برا همیشه .......
بش میگم خیالت راحت
احنمالا من رودست مامانم اینا باد میکنم
میگه خدانکنه
بچه تکلیفشم با خودش نمیدونه
احتمالا الان سوار هواپیما شده
نمیخوام خب