۹۱/۶/۲۰
امروز باز 1مامان و دختری اومدن خونمون
و من باز ............................................
پسرشون فوق مکانیک داشت
انگار از این نخبه ها بود
مامان و خواهرش که مثل ماست بودن
یعنی اصلا 1چیزی میگم 1چیزی میشنوی
فکر کن من بخوام برم تو همچین خانواده ای
عمرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداروشکر منم نپسندیدن
تابلو بود
سروساده بودن
به ما نمیخوردن
هرچند که منم فشن نیستم
اما اونا دیگه خیـــــــــــــــلی ساده بودم
طفلکا خودشونم فهمیدن دیگه
خواهره خیلی با ذوق بمن نگاه میکرد
با ذوق و تحسین
اما خب ادما خودشون میفهمن این دختر بدرده اینکه بره قاطیه اینا میخوره یا نه
تعداده این مهمونا داره به 10 نزدیک میشه
و من چقدر بدم میاااااااااااااااااااااااااااااااد
اما بخاطر مامان بابا مجبورم