1شنبه شب خونمون بودن
مامانش 3شنبه عصرزنگ زد که
پسرم از تهران اومده
اگر اجازه بدید برسیم خدمتتون
مامانش گفته بود من عجیب ازتون خوشم اومده و
به مریم گفتم من هیچ جا شربتمو نمیخوردم
اینجا شربتمو با میل خوردم
ازدخترو مادر شدید خوشم اومده و اینا
مامانم گفته بود فردا شب تشریف بیارید
مامانش گفته بود اگر اجازه بدید با پدرش بیایم
که مامان گفته بود نه
خلاصه قرار شده بود 4شنبه بیان
ازاونطرف م... ع.... هم
زنگ زده بودن به خواهری که خیلی خوبن
شوهر خواهره شوهر خواهریم تاییدش کرده بود
این شد که ما 4شنبه میزبانشون بودیم
وای من از صبح داشتم میمیردم
دیگه 9.10 به اوج خودش رسیده بود
اونا اومدن
خواهری امار داد که بابا که نپسندید
منم بعد یکم وقت رفتم پایین
اینقد هول شده بودم که
ازجاشون بلند شدن نگفتم بفرماییدو اینا
نشستیمو بعد گفتن برید بحرفید
پسره ریز نقش بود
قدش 170 بود
حالا من کفشام لژدار
ازش بلندتر شده بودم
نشستیمو یکم حرفیدیم
ازکارش گفت وشرایطش اینا
پسره مهربونی بود
ازم سوال میپرسید من مثل خنگا تو جواب میموندم
گفت واسش اخلاق مهمه
من گفتم واسم مرد بودن مهمه
من حرف میزدم کلماتم میفتاد تو دهنش
بعد خودش مثلا میکفت شما گفتید بازو بسته
حالا منم گیر دادم به این
بعد با خنده و خوشرویی میگفت
خلاصه 20دقیقه حرفیدیم
اخرشم به این نتیجه رسیدیم که سوال نداریمو
بریم بیرون
اول اون رفت
دیدم اکه پشتش برم بیرون با این قد بلندتر ضایعس
منم نرفتم تا اون بره بعد رفتم
پسره خجالتش یکم کمتر شده بود
مامانه منم حالش خیلی بد بود از سترس
بعدشم پاشدن برن دیگه
دم در مامانه داشت با ما خداحافظی میکرد
بعد پسره پشت مامانش اینا میرفت
بعد مامانه با پسرم خدافظی کرده بود
بعد پسره میگفت مامانجان منم دارم میام
مامانشم گفت بخدا از بس هول شدم مامان
خلاصه رفتنو بعد تحلیلای ما شروع شد
پسره کت نپوشیده بود
عینکی بود و تیریپ مثبت
قدش 170 و وزدنشم به اندازه
البته مامانش تاکید کرد بچم لاغرشده
به این نتیجه رسیدیم که متناسب من نیست
خیلی بچه میزد
و همه میدونن من مرد درشت دوس دارم
تصمیم بر این شد که جواب نه بدهیم
البته اگر برا مرحله بعدی اقدامی کردن