اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

داستان ادامه دارد

این خانم ط....

یا بقول فاطمه اینا 

خاله ر....

5شنبه زنگ زده خونمون

یعنی فردای شبیکه خونمون بودن

که اگر اجازه بدید

وهرطور صلاح بدونید پیش بریم

ما دخترشمارو پسندیدم

مامانم بهش گفت ستاره میگه از لحاظ ظاهری بهم نمیخوریم

ستاره میگه بنظرم قدامون متناسب نیست

مامانش گفته بود والا پسره من خیلی بلند نیست

اما ازدخترتون بلندتره

هم قدم باشن که بد نیست

همین عروسمم که اوردیم خونتون هم قد با شوهرش

بعد گفته بود اتفاقا پسرمم دیشب گفته

مامان دخترشون انگاری توپول بوده ها

گفته بود بهش گفتم مامان همه چیش اندازش

خوش هیکله مامان تو با چادر دیدیش

خلاصه به مامان گفته بود حالا بازم با دخترتون بحرفید

من دلم نمیاد به این راحتی بیخیال بشمو اینا

شبش رفته بودیم بیرون خواهری زنگید

که جاری جان جریانو به خانواده شوهر خواهری گفته

گفت رفتیم اونجا فاطمه گفته پسره تو فیلم عروسی ما هست

فیلمو اوردن پسررو دیدن

بعدشم فیلمو دادن واسه من که ببینمش درست

خواهری میگفت فاطمه گفته به ستاره بگو به این راحتی از خواستگارات نگذر

گفته میگن پسره خوبیه

میگفت گفته به ستاره بگو مهم فقط اخلاقه نه هیچی دیگه

دیروز صبح فیلمو اوردن خونه

تو فیلم پسره کت تنش بود

مردا با کت چقد قیافشون فرق میکنه

باقابل تر از اون شبی بود که اومده بود خونه ی من

قیافشم بد نبود

تو فیلم از این جلفام نبود

از این سنگینا بود

داداشش اینارم دیدیم

باباشم دیدم

ازاون خونواده ها نیستن که من میخوام خوب

از این خونواده شلوغان

از این پر رفت و امدا

چند بار فیلمرو دیدم

مامان میگه نبین میترسم یهو عاشقش بشی

میگم مامان جان نترس

دیروز مامانش گفته بود بین حرفاش

که اپارتمانم واسش خریدن

حالا که فعلا جواب منفی دادیم

این چندشب از5شنبه

همش 1شماره زنگیده بود ما خونه نبودیم

امروز ظهر باز زنگید

معرف ما بهشون بود

زنگ زده بود که ازشون تعریف کنه

بگه بزارید حداقل این 2تا 1بار دیگه باهم بحرفن

کلی تعریف کرده وبد خلاصه

که پسر سنگینیه و مودب و وضعشم بد نیست

گفته بود وضع مامان باباش که خوبه

خودشم که حقوقش بالاست و اینا

مامان حرفاش که با م.... تموم شد

باز تلفن خونه شروع کرد به زنگیدن

مامان گوشیو برداشت

بازم خواستگار بود

گفته بود ما قبلا مزاحمتون شده بودیم

اینمدت عزادار شده بودیم دیگه مزاحم نشدیم

مامان گفته بود مشخص بدین یادم نمیاد

طبق مشخصات مهمون دوازدهم بودن

گفته بود اگر اجازه بدید اخر هفته با برادرم بیایم

برادرم اخر هفته ها میاد ازتهران

مامان گفت باشه وسط هفته باز باهم میحرفیم

حالا من موندم این وسط

بنظرتون با این پسره چکارکنم؟؟؟؟؟




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد